من ۱۸ سالمه توی ۱۶ سالگیم با یه آقایی آشنا شدم
البته فامیل دورمون بود یعنی پسرخاله مامانم توی عروسی همو دیدیم مختلط بود و حجابم ازاد بود از وقتی درحال صحبت دیدمش محوش شدم و حس کردم دلم لرزید
فکر کنم اینقدر سنگینی نگاهم زیاد بود که فهمید و دیدم نگاهم کرد بهم لبخند زد منم سریع رومو کردم اونور و مثلا داشتم با یکی حرف میزنم اخرای عروسی بود که یه دختری که ازم بزرگتر باشه اومده بود و گفت این شماره معینه حس میکنه ازت خوشش اومده اونوقت من داشتم فکر میکردم معین کیه......