سلام من امسال 17سالمه و سال اخرم مدرسمه
تو این 17سال هرچی فکر کنید کشیدم
مامانم وقتی 2سالم بوده جدا شده و تا الان که 17سالمه هیچ وقت ندیدمش و نمیدونم ک کیه
خلاصه ک خیلی کتک خوردم 🙂💔ع بچگی تا الان، کل سرم جای شکستگی هست و کل بدم جای شیشه
زن بابا دارم و نمیگم بده ولی خب خوبم نمیشه گف هست، تا ی چیزی میشه میادو سرمن خالی میکنه، ایق میزنه و میزنه که آروم شه، همش بهم میگ و خرابی
و میگ کی باشه تو خونه این و اون ک زیرشون خوابیدی درت بیارم اینارو زن بابام جلو خود بابام میگ:) 🙂 💔
و من فق اشک میریزم و هیچ نمیگم درصورتی که با ی پسر حرف نزدم اصلا :))) 🙂 💔
اینا فق ی مقدارشه، درس میخونم میگ چرا میخونی تو باید همش مث کلفت و نوکر کار کنی:))) 🙂 💔 و منم هرچی میگ انجام میدم چون راهی ندارم
الان ک سال اخرمه و کنکور دارم، هر طریقی فک میکنم بخونم برا کنکور نه اعصاب میزاره برام ن دیگ وقتی میمونه، میخام دیپلم گرفتم برم دانشگاه پیام نور شیراز، فق دلم میخاد برم و نباشم
بخدااا اگ تا الان زندم و خبر مرگم نفس میکشم واسه اینه ک گفتم میرم بعد دیپلم و هیچ وقت بر نمیگردم و کارایی ک باهام کرده یادم نمیره این اشکهایی ک میریزم رو بالشت یادم نمیره
تصمیم درستی گرفتم بنظرتون؟