کاملا بر عکس مادرم بودم تو زندگی
اول اینکه نخاستم زیاد بچه بیارم
خاستم یکی داشته باشم
که خدا خاست و یکی دیگه بهم داد
وحشتناک احساس مسولیت میکنم تو خونه و زندگی با همسرم
هر ساعتی از شب خوابیده باشم
خودمو موظف میدونم که صبح زود بیدار بشم
صبحونه براشون درست کنم.
تغذیه ی مدرسه بهترین چیزا رو بزارم
منظورم چیزای گرون نیستا
منظورم تغذیه ی خوب
یک هفته کیک میپزم و تو ظرف براشون میزارم تو یخچال
هر روز یکی ببرن
سنبوسه خونگی درست میکنم
سالاد پاستا
لقمه های خونگی
آبمیوه و شیر کاکایو خونگی
همکلاسی های بچه هام همیشه بهشون گفتن چقدر مامانتون هواتون رو داره
میشینم باهاشون کارای مدرسه شون رو انجام میدم
محاله با لباس یا جوراب کثیف و اتو نشده بفرستم