2777
2789

بابام اوکی نمیده برم دانشگاه  یه شهر دیگ کاملا بی دلیل  کلی برنامه چیده بودم الان دو روزه حالم خیلی بده اصلا نمیدونم چیکار   . دارم دق میکنم از اینکه دوستام الان دارن خرید میکنن  

شهرمونم کوچیکه اصلا جای پیشرفت توش نیست.... 

همین تورا بس که من دیگر تو را آنطور که میدیدم نمیبینم... 

من دانشگاه شهرخودمونم بعد قرار بود ارشد بزنم خوزستان بابام امشب گفت وای اگه تو یه شب خونه نباشی من خوابم نمیبره منم کلا برناممو عوض کردم🥲

یه جایی تو زندگیم فهمیدم که خدا مهربونه ولی برای من نه بخشنده اس ولی برای من نه شفادهنده اس ولی برای من نه دست گیرنده است ولی برای من نه اگه موقع خوندن این متن حس‌کردی که من اشتباه میکنم تو یه انسان خوش بختی قدر زندگیتو بدون 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

. منم موقع دانشگاه رفتن یجورایی همین اتفاق برام افتاد . منم یک شب تا صبح فقط گریه کردم. فکرای شمارو میکردم همه دوستام رفتن من میمونم.

 ولی پدرم خدارحمتش کنه  بااینکه دلیل منطقی برای نرفتم داشت بالاخره نتونست در برابر ناراحتی من دووم بیاره و اجازه داد رفتم .

اما الان میگم اونقدرا هم ارزش نداشت . حالا یکسال دیرتر یازودتر اتفاق خاصی نمی افتاد. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز