اینا امشب دارن میرن شمال تقریبا ۲۰ نفر هستن دوست و فامیلن، بعد به من گفت توام بیا هم بهت خوش میگذره آب و هوات عوض میشه هم بهت اضافه کاری میدم، خودم خیلی دوستدارم برم ولی همش میترسم برم اونجا فقط وایسم کلفتی همشونو کنم اصلا دوس ندارم تو جمع یکی بهم دستور بده یا مثلا اونا تفریح کنن من کاراشونو انجام بدم یا بچه هاشونو نگه دارم.تعدادشونم زیاده و دختر همسن و سال من زیاده اونجا
من مادریام که روزی خونهاش از صدای بچههاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمیشون زندگی میکنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازهای رو شروع کردم…بچههام رو میبینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمیتونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همونجوری که دلم میخواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظهلحظههاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.
ارامش ان است که درهرگام بدانی دست تو دردست خداست ❤😊 ... یادمون نره قرار همو زیر پستها ضایع کنیم برای حاجت دل همه بگیم یاعلی محترم جانی که پیام منو جوری ریپلای میکنی که بعدش متوجه میشی نه این مثل من ... نیست ،این تاپیک مخصوص شماست ، خوش باش 😁 بیا اینجا
اگه بری باید فقط کار کنی. اون تایمی که اونا میرن بیرون و یا تفریح تو باید کارای پذیرایی انجام بدی و بساط عشق و حالشون اماده کنی بنظرم نرو همون تایم خودت تو شهرخودتون برو یه تفریح کوچیک بکن