من ۵سال نشستم طبقه بالا خونه مادرشوهر
واحد برا خودمون بود و یه واحد کوچک شهرک دیگه داشتیم همسرم میگفتم بریم اون خونه
میگفت عمرا اگه برم حتی حرفشم نزن
۵سال گذشت بین خودشون به اختلاف خوردن و دعوا و اینا
شوهرم قانع شد پاشیم
الان بااینکه خونم کوچیکتره ولی آرامش دارم