من یه دختر مجرد ۳۹ ساله ام ، از گیر دادنهای بیخودی و بی دلیل مامانم خسته ام از ۲۰ سالگی ام عذابم میده ؛ سر هر چیز بیخود و بی جهتی نفرینم میکنه ؛ حرف ها و ایرادهای بیخودیش و نفرین کردنش حتی یه لحظه هم از ذهنم بیرون نمیره ؛ خودش میگه و میره ولی نمیدونه توی ذهن من بارها و بارها و بارها تکرار میشن ؛ و حس میکنم کم کم تلقین میشه به فکر و ذهنم و زندگیم 
باعث و بانیه همه بدبختی ها و نداشته های زندگیمه 
چیکار کنم به نظرتون