بچه ها فهمیدیم که مادرم اسکیزوفرنی داره
پدرم تنها کاری که میکنه خودشو هی از خونه دور میکنه و الکی میره مسجد یا خرید برای خواب میاد خونه که از محیط دوری کنه
و من با مادرم قطع رابطه کرده بودم و راحت بودم .بابام هی اصرار داره به مادرت زنگ بزن تا حالش بهتر شه ۲۰ روزه چیزی نخورده داره دق میکنه من بخاطر پدرم زنگ زدم ولی بااین کار به خودم خیانت کردم.حالم خیلی بد شده مادرم خیلی ازار میده ادمو و حاضر نیست دکتر بره بابام هم اصرار نمیکنه که ببرش .
از آبروش میترسه که نمیبرتش اسایشگاه روانی
من ۳۰ سالمه و تو این مدت همه جوره شکنکه دشم از طرف مادرم ولی الان به اخر رسیدم بچه ها حتی راضی به مرگ مادرم هستم تا نفس راحت بکشم.
خیلی حالم بده . دارن منو دق میدن