۶ سال پیش ازدواج کردم،
همیشه میومدیم سر بزنیم به مامانم اینا، ولی پیش نیومده بود شب اینجا بخوابم،
تا امشب که همسرم رفت ماموریت، منم اومدم خونه مامانم.
قبل ازدواج همیشه به شدت افسرده بودم، نمیتونستم با اجتماع حرف بزنم و گرم بگیرم.
حالا میفهمم چرا! حالا که بعد مدت ها زندگی قبل ازدواج رو دارم تجربه میکنم.
پدر مادر سرد و بی روح. فقط تلوزیون اخبار میبینن و کتاب میخونن. نه حرف میزنن نه دور هم شام میخورن..
همسرم مرد خونگرم و شادی هست. چه قدر خوشحالم دیگه با مامان بابام زندگی نمیکنم.
چه قدر زندگی های سرد برای بچه دار شدن خطرناکه.