من داداش بزرگم سالهاست اتریش زندگی میکنه خلاصه ۶ سال قبل از ازدواجم داداشم همه کارها ما رو انجام داده بود
که ما بریم پیشش من و مادرم و خواهرم
اما دایی بزرگه نذاشت یعنی نشست زیر پای مادرم که من اجازه نمیدم خواهرم و خواهرزاده هام برن یک کشور غریب بی کس و تنها خدا میدونه چی سرتون بیاد کی کنارتونه
شما همینجا کنار خودم میمونید تا من زنده باشم
صدها داستان از بد بودن خارج کشور و چه بلاهای سرتان میاد گفت
خلاصه داییم باعث شد مادرم نره ما هم نرفتیم
چندتا تماس با داداشم و چندتا تهدید که مثلا خودت رفتی و حالا میخوای اینا رو آواره کنی داداشمم اصرار نکرد دیگه
حالا من ازدواج کردم بماند بعد از ازدواج دایی که قرار بود جای پدرم باشه حتی سالی یکبارم احوالمم نمیپرسه
اما خواهرم هنوزم مجرده مادرمم هنوزم هست
داییم داره با خانواده اش میرن کانادا
یعنی برای ما بد بود برای خودشان خوب؟
من که ازدواج کردم پاسوز شدم
از اون طرف داداشم ۳ ساله با ما قطع ارتباط کرده هیچ ارتباط و خبری باهاش نداریم که بخواد خواهرم و مادرمو ببره دایی که قرار بود روی سر مادرم و خواهرم باشه
خودش داره میره