بچه های عموم هستن دوتا پسربچه ۹ ساله و ۷ ساله پدرشون زندانه مادرشون طلاق گرفته و صیغه میشه حاضر نیست بچه هارو بگیره حتی اگه ما خرجشونو بدیم مادربزرگم نگه میداشت تا حالا ولی به درسشون نمیتونه برسه الان که موقع مدرسه اس میگه ما نگه داریم ولی من و پدرمادرم هر سه شاغلیم این دوتا هم فوق العاده شر و شیطونن اصلا حوصله نداریم میایم خونه تازه با اینا سروکله بزنیم عمه ام هم نمیتونه ببره پرستاره خودشم بچه کوچیک داره بچه اونم هم مادربزرگم نگه میداره خیلی وقتا دوتا عموهای دیگه ام مجردن قراره از فردا بیارتشون خونه ما و ما اصلا حوصله و اعصاب نداریم چی کارشون کنیم ؟ از مادرش خیلی حرصم میگیره تمام خرج و زحمت بچه هاش رو انداخته گردن ما یه عید یه تولد یادش میوفته مادره چی کار میشه کرد که بچه هارو بدیم ببره ؟
من یه دختر تحصیلکرده ی شاغل و مستقلم که دلم میخواست یه خانوم متاهلِ خانه دار باشم به جای سروکله زدن با بچه های مردم شوهرداری کنم و بچه ی خودمو بزرگ کنم ولی مهرم به دل کسی نیوفتاد تا امروز که ۲۴ سالمه هیج مردی بهم دوستت دارم نگفته یه نگاه محبت آمیز نکرده دستامو تو دستاش نگرفته من لیاقتشو داشتم که عشق رو تجربه کنم ولی کسی منو نخواست ... اگه مردی تو زندگیتون دارید که دوستتون داره قدرشو بدونید زندگی تکراریه شما حسرت خیلی هاس .تحصیلات و شغل و رفیق و گردش و تفریح کمبود های احساسی آدمو جبران نمیکنه
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
خب مادربزرگم وسایلاشون جمع کرده میگه فردا میارمشون بابامم بهش نه نمیگه ولی اونم راضی نیست
من یه دختر تحصیلکرده ی شاغل و مستقلم که دلم میخواست یه خانوم متاهلِ خانه دار باشم به جای سروکله زدن با بچه های مردم شوهرداری کنم و بچه ی خودمو بزرگ کنم ولی مهرم به دل کسی نیوفتاد تا امروز که ۲۴ سالمه هیج مردی بهم دوستت دارم نگفته یه نگاه محبت آمیز نکرده دستامو تو دستاش نگرفته من لیاقتشو داشتم که عشق رو تجربه کنم ولی کسی منو نخواست ... اگه مردی تو زندگیتون دارید که دوستتون داره قدرشو بدونید زندگی تکراریه شما حسرت خیلی هاس .تحصیلات و شغل و رفیق و گردش و تفریح کمبود های احساسی آدمو جبران نمیکنه
نمیتونین پول بذارید روی هم با عمو ها ، پرستار بره خونه مادربزرگ تون از بچه ها نگهداری کنه؟ تا بابتشون بیاد. اگه هم فقط موضوع ذرسهست و یکم تربیتی، مشاور تحصیلی بگیرین
بدبخت اون بچه ها بهشون محبت کنید نگردارید پدرت حتما عموی خوبی هست که پناه داده شمام کناربیا ت ...
ببین من خیلی دوسشون دارن اونا هم آنقدر ذوق دارن میخوان بیان اینجا که نگو
ولی حرصم میگیره مادرشون تو گردش و تفریح باشه زحمت بچه هاش رو ما بکشیم من این دوتا رو دوست دارم از خون خودمن ولی حالم از مادرشون به هم میخوره نمیتونم این بخش قضیه رو تحمل کنم
من یه دختر تحصیلکرده ی شاغل و مستقلم که دلم میخواست یه خانوم متاهلِ خانه دار باشم به جای سروکله زدن با بچه های مردم شوهرداری کنم و بچه ی خودمو بزرگ کنم ولی مهرم به دل کسی نیوفتاد تا امروز که ۲۴ سالمه هیج مردی بهم دوستت دارم نگفته یه نگاه محبت آمیز نکرده دستامو تو دستاش نگرفته من لیاقتشو داشتم که عشق رو تجربه کنم ولی کسی منو نخواست ... اگه مردی تو زندگیتون دارید که دوستتون داره قدرشو بدونید زندگی تکراریه شما حسرت خیلی هاس .تحصیلات و شغل و رفیق و گردش و تفریح کمبود های احساسی آدمو جبران نمیکنه