ینی کم آوردم ظهر از سرکاراومدم بچه از صب پیش پرستار خواب بود دیگه ظهر نخوابید منم خودمو نگه داشتم و قید خوابو زدم
باز دیدم داره بیقراری میکنه بردمش بیرون اونجام اذیتم کرد زیااااد
چون با دوچرخه بود سختم شد
بعد دنبال مامانم گریه کرد و نقل زد نق زدن که خدا میدونه الان میخواستیم بیایم خونمون باز نمیومد به بهانه بستنی آوردم باز دوچرخه ش گیر میکرد گریه کرد خستم....
شوهرمم شیفته