2777
2789

من تازه حامله بودم لیوان لیوان زعفرون غلیظ میخوردم چیزیم نشد، حالا ی ذره زعفرون تو ته چین🙄🙄

۳تا دخترهای گلم و ۳ پسرهای عزیزم مامان عاشقتونه😍 تعداد بچه هارو رد گم کنی زدم تا آشنایی شناساییم نکنه😎مرزهای خلاقیت جا ب جا شدن ک 🤣🤣🤣😂

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خدا خودش داده با این چیزا طوریش نمیشه.مگه دور از جون بچه مشکلی داشته باشه

دقیقا مادرشوهرم میگفت سر برادر شوهرم سه کیلو عسل و چندین لیوان زعفرون خورده و هی کیسه های سیمانو بلند میکرده و هی بالای چهارپایه میرفته که سقط شه نشد 

اخرم ی روز میره امامزاده بچه رو میفروشه 😂پدرشوهرم دعواش کرد رفت پس گرفت

....
دقیقا مادرشوهرم میگفت سر برادر شوهرم سه کیلو عسل و چندین لیوان زعفرون خورده و هی کیسه های سیمانو بلن ...

وااااا 🤣🤣🤣چرا بفروشه؟اره بابا خدا خودش نگهداره.مگه بچه ای که مشکل داشته باشه که با ی ذره زعفرون بخواد سقط بشه

کاربری دست سه نفره ...هر سه نفرشم خودمم🤪
دقیقا مادرشوهرم میگفت سر برادر شوهرم سه کیلو عسل و چندین لیوان زعفرون خورده و هی کیسه های سیمانو بلن ...

مامان منم سر داداشم از همینکارا میکرد رفته بود.تو.زیرزمین گونی های برنج و وسایل سنگین جابه جا میکرد از پله ها میپرید ما رو بغل میکرد اون.موقع ها نمیفهمیدم چرا.نگو میخواسته بچه بیفته.الان همون داداشم چشم و چراغ خونه اس.دلسوز همه

همتای مامانم بودم❤

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792