دوستم زنگ زد که پاشو بیا اینجا مجتبی وامیر رفتن (یه مسافرت کاری بود که شوهرم با شوهر دوستم رفت) خلاصه منم پاشدم حاضر شدم و اومدم اینجا که شب بمونم از الانم خانم داره فیلم ترسناک دان میکنه شب تا خودمونو خیس نکنیم ول نمیکنه 😂
چقدر خوبه که دوستا و رفیقامون همیشه دورمون باشن من هیچوقت با وجودشون احساس تنهایی نمیکنم تو خوشی وناراحتی باهمیم برا همه از این دوستیا ارزو میکنم شما هم از دوستیای قشنگتون بگید برامون😍❤
یه عکسم اومدنی تو اسانسور گرفتم بیایید بزارم به لباسم گیر ندید با ماشین اومدم راحتی و گشاد پوشیدم😅