جونم بگه براتون ک منو عشقم ازبچگی باهم بودیم و باهم بزرگ سدیم برای به دست اوردنم همه کاری کرد بابام نمیداد منو کلی گریه میکرد التماس اما بعد۱۱سال وقتی دیگ بابام داش راضی میشدهمه چیزخوب بود یهو بی خدافظی ولم کرد رف بایه دختزدیگ و منونخاست... اما سریک ماه پشیمون شداومد امامن نمیخاستمش دیگ ازچشام افتاده بود دیگ برام مهم نبود بدخراب کرد
قبولش نکردم
حالا یه خواستگاردارم ک خیلی شرایطش عاااااالیه ازهمه لحاظ بهتره خونوادم راضین برا۹مهرقرار عقد گذاشتن
ولی دیروز باهام بیرون بودیم دقیقا رفتیم دمه همون رستورانی ک باعشقم بعد خریدن حلقه ها باشوق و ذوق رفته بودیم وازرویاهامون میگفتیم قلبم گرفت ناخداگاه اشگام اومد اون هی میگف چیه چیشده من کاری کروم ومن هیچی نمیتونسم بگم فکرمیکردم دیگ نمیخامش اما دیدم هنوزم...🥲🥀
من چیکارکنم ب مامانم گفنم بهم بزنیم مامانم میگ موقعیت خوبی داره بعد پشیمون میشی اما من عاشقم هنوزبااینک بد کرد باهام🥲