بچها من ی برادرشوهر دارم چهارسال از خودم بزرگتره
مجرده
این اقا با من از اول خیلی راحت بود در مورد دوست دخترش باهام حرف میزد و اینجور چیزا
چندبار شوهرم خونه نبود با دوست دخترش امدن خونمون (اگه شوهرم خونه بود نمیزاشت)
بعد من خودم پیششون بودم دیگه خیالم راحت بود
بعد حالا ما قراره چند روز دیگه بریم مشهد این برادرشوهرم گیر داده کلید خونتونو یواشکی بده به من
من هم میترسم از شوهرم
هم اینکه میترسم بیان یبار یکاری کنن دردسرش بمونه واسه من
از طرف دیگم بهش گفتم من از شوهرم میترسم بفهه داستان میکنه
مستقیم نمیتونم بگم نه
چیکارش کنم