زنگ خطر به وجود اومد گفتم طلاق می‌خوام سر همون قضیه تولد شوهرم کلی گریه کرد مرد گنده گفت بدون تو میمیرم آخه خیلی دوستم داره و دوستش دارم خیلی مرد خوبیه شوهرم ولی درآمدش کمه خودشم ناراحته از این قضیه ولی حداقل من از خانواده توقع دارم چون قول دادن
عجب واقعا خیلی بده خیلی متاسفم برات دقیقا درکت میکنم بزار نگه داره برا خودش ببینیم بعد مرگشم می‌تونه با خودش ببره ( مدیونین اگه سرزنشم کنین بخاطر این حرفم می‌دونم معلوم اول من بمیرم یا نه ولی وقتی پدری میبینه پسرش شرمنده زن و بچشه غرورش می‌شکنه و پدر مال منال داره و نمیده خیلی ناراحت میشم وقتی هم بچه یدونه باشه دیگه بدتر)
ببخشید ولی با این حقوق حق دارید اگه میشه خودت هم کار کن که حداقل که بتونی گاهی برای خودت لباسی چیزی بخری
چشمت ب دست کسی نباشه عزیزم
بااحترام کامل پدرشوهرت بی عزتت کرده با رفتارش
اون اگه آدم حمایتگری بود،همون اول باید حمایت میکرد
ازاین خانواده چیزی برات درنمیاد
شوهرتم بهت وابسته اس
اول دلت برای خودتو جوونیت بسوزه
خودت هم مقصر بودی
قبل ازعقد شمابایدشرط میکردید ک یه خونه یا ملکی براتون بخره،بعد راضی ب عقد بشین
بی سیاست عمل کردید
بازم میگم،ب حرف مااکتفانکن حتمابامشاوره تلفنی صحبت کن اوناراه حلای بهتری بهت میدن
شوهرم یه برادر داشت از خودش کوچیکتر ۲۰ سالش بود خیلی از سربازی رفتن میترسید خیلیییییی زیاد هرروز تو خونشون دعوا بود که این بره خدمت و خب پدرشوهرم براحتی میتونست با یکم پول سربازیشو بخره ولی نکرد و به زور فرستادش سربازی بعد یه ماه برادرشوهرم قرص خورد و خودکشی کرد
بعد هم استارتر من کلا معتقدم والدین بچه چه دختر چه پسر وظیفشون کمکش کنند مثلا میگن جهیزیه وظیفه پدر دختر نیست به نظر من هست و همینطور پدر داماد هم باید تو خرید خونه کمک کنه حالا واسه ما برعکس من پدرم پول خونه همه برادرام رو داد همشون هم خونه هاشون سه دنگ زدند به نام زنهاشون ولی زنهاشون اینقدر رو دارن باز هم میگن خرید جهیزیه و عروسی و طلا هم وظیفه پدرشوهر باز شما عروس خوبی هستی عروس های ما پرو پرو جلو خود پدرم میگن با اینکه پدر من دیگه خونه خریده براشون.
خب دیگه.....
خودت جواب خودتو دادی....
خدارحمتش کنه
تا دور ازجونت، توئم عاقبت بدی پیدانکردی خودتونجات بده
تو زندگیت رو برمبنای حرف پدرشوهرت بناکردی، نه خودشوهرت
ببین من اگه جای توبودم،ب سرعت نورازطرف جدامیشدم
ولی من هیچوقت نسخه ی طلاق،برای کس دیگه ای نمیپیچم
خواهشآمنطقی فکر کن
شوهرت باید جنم داشته باشه وحقشو ازپدرش بگیره...
من فقط یه بار تو روشن دراومدم اونم موقعی بود که رفته بودیم خونه مادربزرگ شوهرم برام چادر ببرن و بدوزن بعد بریدن چادر همشون رقصیدن وسط درحالی که مراسم نبود فقط رفتیم خونشون که اندازه چادرمو خاله شوهرم بگیره بدوزه چون خیاطه بعد دیدیم همه جمعشون جمعه مادربزرگ منم عمل کرده بودن فکرم درگیر اون بود علاوه براون هم من کلی خجالتیم و حتی خجالت میکشم صحبت کنم جلوی جمع زیاد و اونا رقصیدن و من نرقصیذم فقط با لبخند براشون دست میزدم شب مادرشوهر و زنگ زد به مامانم کلش شکایت کرد که دخترت چرا به ما رو نمیده شوهرمم سر اون باهام قهر کرد پاشدم نصف شد با مامانم رفتم خونشون با گریه کلی حرف گفتم البته نه بی احترامی فقط گفتم من چیکار کردم بین مارو بهم میزنید و اینجور حرفا
