یه داستان بود من شنیدم که یه پسره با خانوادش(خودشو. خواهرش و مامانش) میرن به یه خونه که صاحبش خونه نبوده اینام رفته بودن اونجا یکی دو شب بمونن مراقب خونه باشن شب پسره میخواد بره حموم تو حموم یهو یکی که نمیبینتش بهش حمله میکنه و میزنه پسررو صدا خنده هم میشنیده میره پیش خانوادش دوباره یسری صدا ها از حیاط میشنون یهو میبینن یه عالمه اسب و حیوون تو حیاط خونس از اون خونه میزنن برین حال پسره ام چند وقت بد بوده میرن پیش دعا نویس اون بهشون میگه که اون خونه قدیمی بوده و اونا جن بودن که اونجا زندگی میکردن اما کاری به صاحب خونه ندارن زیاد فقط در حد یه وسیله گم بشه اذیت میکنن ولی بقیه که بیان تو این خونه و غریبه ان رو خیلی اذیت میکنن...
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
