من دانشجو بودم..یکی از دوستام شبا خل میشد..انقدر جیغ داد میکرد چاقو برمیداشت میومد سمت ما.. بعد ما قران میبردیم تو یه اتاق اون نمیتونست بیاد تو..هییییچ وقت یادم نمیره خیلی ترسیدیم..اخرش زنگ زدن خانوادش اومدن بردنش..بعد فهمیدیم مادرش دعا نویس بود😑🚶
یروز ی مرده میخوره به نرده
بعد می‌ترسه
من کلی خاطره ترسناک دارم ولی شب میترسم بگم
آخه واقعا تجربه کردم😬
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
