کوه مشکله امامیگه من مشکلی ندارم
ببین دراز کشید بلندنمیشه زیرشوجاروبزنم
بمیرم یه لیوان اب نمیده دستم
کلا مشکلم با کارا واخلاقشه
مثلا وپدرم رفت سفرزیارتی منو نبرد پیشش
الان خواهرزادم دستش شکسته گفتم بریم عیادت امروز وفزداکزد الانم سر چیز مسخره جنگ اعصاب درست کرد
باهاش حرف نمیزنم بازم کرم میریزه یه چیزی میگه توهین میکنه منم عصبی میشم
مریض شم دکتر نمیبره
دندونام خردشدن
عفونت دارم نمیبره
بچمم مریضه باید تحت نظرباشه نمیبره
یباربرد دیگه نبرد
میگه هیچیش نیست ولی خب دوساله یبوست داره خوب نشده قراربود ایندفعه دکتر ازمایش بگیره ازش ولی نبرد
میگم لباس میخوام میگه خودمم ندارم لباسام کهنه شدن
عروسی بشه میگم لباس میگه پول ندارم
نمیبره منو حتی عروسی داداشم باشه
اگه ببره هم یه کاری میکنه از حلقومت بیاد بیرون
ده دقیقه راهه میگه حال ندارم
برای خودش هرجاباشه میره
پسرم همش میگه تولدت میخوام اهمیت نداد سه سالشه ها🥺پسرعموش شش سالشه تولدش بود چندروز پیش
میگفت تولدمه امشب بیایین پسرم گفت برای من نمیگیرن🥺🥺نبردیشن گفتم دلش نخواد
بخداخیلییه بدیهاش
خوبیش هم اینه اگه اگه ازش چیزی نخوای واونم هر وقت چیزی خواست فراهم باشه خوبه
ولی من خسته شدم
دیگه نمیکشم
امروز کلی بحث کردیم فوشش دادم
نمیتونم خودمو کنترل کنم
حتی بچمو زدم از لج اون
خدامنو ببخشه الهی دستم بشکنه
شباخواب ندارم ساعت دوازده یایک میخوابم پنج بیدارم تا روز بعد
همش عذاب وجدان دارم
سراینکه بچم اذیته
خوب تربیت نشد
همش شاهد بحث ماست
میگفت چراناراحتی مگه بابا چیکارکرد 🥺