اومدیم خونه منم با حال افتضاحم زود لباس عوض کردم دراز کشیدم
پدرشوهرم زنگ زد که چیشد رفتین دکتر و ..
شوهرمم توضیح داد و یکم هم با من حرف زد و حال و احوال
بعد یهو شوهرم بهشون گف شام درست میکنیم بیایید خونمون
پدر شوهرمم که از خدا خواسته رو هوا گفت باشه میاییم
منم به شوهرم گفتم مگه نمیبینی من حالم بده ؟ گفت که مامانم مریض شده نمیتونه غذا بپزه
گفتم منم نمیتونم
گف نه خودم همه کارا رو میکنم تو استراحت کن منم گفتم باشه
استارت اول : به جای ریختن آب توی شربت یه بطری کامل گلاب خالی کرد توی شربت و شربت بلانسبت مزه عن گرفته (فکر کن آب پرتقال و گلاب🤢)
استارت دوم : شربتی که دکتر داد به من رو اشتباهی شکوند
و در آخر چی گفت؟؟؟؟
میرم لوازم کیک میخرم کیک بپز برای خانوادم
برنج هم بپز
خونه رو هم یه دست بکش 🙂