خونه مون رو بایست تخلیه میکردیم
فشرده
پریرروز تخلیه کردیم
اومدیم خونه جدید
وسایل نصف و نیمه بازه
شوهرم گفت نمیرم کربلا
بخاطر خونه
منم اصرار ک باید بری و خونه رو آروم آروم میتونیم بعدا وسایل باز کنیم
ضروریات درآوردیم
خانواده ش هم اومدن کمکم
آخه خیلی دوس داشت بره
اتفاقی تخلیه خونه چند روز جلو افتاد و همه چی یهویی شد
دوس نداشتم بخاطر من و خونه نره