پدر شوهرم فوت کرده امروز 16 روزه
خیلی داغونم نامزدم تنهاس برادر نداره💔🥺 3 عمو داره 3 تاشونم اصلا انگار نه انگار برادرشون فوت کرده
پدر شوهرم تصادف کرد میخواستیم آبان ماه عروسی بگیریم قسمت نبود نشد😭
شنیدیم رفتیم بیمارستان دوتا امبولانس اومد خیلی امید وار شدیم دیدیم نه نیست یهو ماشین فوت اومد همه فامیلامون داد زدن منم ک حالم خیلی بد بود و هست
ک یهو دیدم خواهر شوهر بزرگم افتاد زمین جلوم بود وای نمیدونستم چیکار کنم
پدر شوهرمو ب نامزدم نشون داده بودن ک بپرسن این پدرته یا ن وقتی ک دیده بود از اونجا ی چاقو برداشته بود دستو بریده بود سرشو گردنشو😭😭💔
دستش 80 بخیه زدن وای دلم هزار پاره شده وقتی دستشو دیدم
صبحش ک رفتیم بیمارستان فوتی رو تحویل بگیریم من خیلی حالم بد بود از خونه جاره شدیم تو ماشین حالم بد بود تا ک رسیدیم بیمارستان بخدا لال شده بودم از خواهر شوهر کوچیکم اب میخواستم نمیفهمید دارم چی میگم چشام تار سرم درد میکرد وای خدا خیلی سخته
دفنش کردن نامزدم حالش بد تر شد شد😭
بعد سه روز ک حسینه نشستیم همه فامیلای دور نزدیک دوباره میومدن ک ی سری بزنن هیچ کس بهم کمکی نمیکرد پریودم نزدیک بود حالم خیلی بد بود کمرم اونقدر درد میکرد پاهام میلرزید با اون حالم تنهایی به همه چی میرسیدم ب هر کیم میگفتم نمی اومد کمک کنه پدر شوهرم اصلا از فکرم دز نمیاد اونقدر دلم تنگع واسش اونقدر میخوام بیاد خوابم
بنجشنبه ک شد سالگرد عقدمون بودش 😭😭💔کادو خریده بودم لباس دوخته بودم ک میریم کلیپ اینا ی جشن کوچیک بگیریم نشد رفتیم سر قبرش😭😭💔💔
خیلی دلم تنگه حالم خوب نیس 15 روز خونه نامزدم بودم ب همه مهمونا رسیدگی میکردم گفتم ک حالم اصلا خوب نبود من فقط ب حاطر نامزدم اونحا بودمو اون همه زحمت میکشیدم ولی نامزدم اون 15 روز ی بار هم ی کلمه نحرفید فقط ی کلمه هم نحرفید فقط پیش دوستاش بود از اول نگفتم مسائب باز نباش اخرش بد میشه بهترین رفیقشو تو این روز بدش میاورد خونتون اونجا میخوابوند که اون ک... تو چس همه بود من خوشم نمی اومد ازش همیشه چشش رو من بود منتظر بودم با نامزدم بحرفم بهش بگم ک بله فلان رفیقت اینجوریه ک اقای نامزد ب رومم نگاه نمیکرد کاش بهمم ب خاطر چی
حالا بگذریم اون گوشی رفیقشو برداشته دیده پی وی خواهرش رپ گوشیش هست رفته دیده اوو اینا چند وقته باهمن و میحرفن باهم من گفته بودم بهشش ول کن رفیقاتو.. ولی گوش نکرد اینجور شد......
خیلی سخته پدر شوهرمو شبیه پدرم دوسش داشتم اونقد عزیز بود واسم خلاصه بگذریم حالا امروز که برگشتم خونمون زنگ میکنم حالشو میپرسم ی جور صحبت میکنه انگار من ی کاری کردم یا ی چیزی گفتم بهش
اصلا فکرم خیلی داغونه دلم داغونه حالم خوب نیست عروسیمونم ندید رفت😭😭😭💔