خودم خوشگلم، هیکلمم خوبه، دانشگاه میرفتم 2 ترم دیگه مونده بود لیسانس بگیرم ولی بچه دار شدم دیگه نتونستم برم
جاریم قیافش معمولیه و قد بلنده، دیپلمه و هر دو خونه داریم
اون 12 ساله ازدواج کرده من 2 ساله
شوهرش از شوهر من خوش قیافه تره و هیکلشم بهتره، اخلاقش تو ظاهر یه کم جدیه ولی تو خونه فک کنم بهتر باشه، وضع مالیشون نسبت به ما خیلی بهتره، همه چیز برا زن و بچه اش میخره در حالیکه حقوق شوهر من بخور و نمیره
شوهرش تو کارای خونه کمکش میکنه، کلا همه تلاششو میکنه زنو بچش تو رفاه باشن ولی اون اصلا به کارای خونه و بچه ها گوش نمیده، جاریم از نظر حجاب و اینا نسبت به من خیلی راحتره، هر جا دلش بخواد میره ولی من تا دم در خونه هم که بخوام برم شوهرم اجازه نمیده تنها برم
کلا من با اینکه همش در حال رسیدگی به بچه و کارای خونه هستم ولی شوهرم قدرمو نمیدونه، اصلا دست به سیاه و سفید نمیذاره، اخلاق شوهرم بد نیست ولی یه کم تعصبیه، به حجاب و اینا یه کم گیر میده
مادرشوهرم با اینکه خالم میشه و اون غریبست ولی بیشتر هوای اونا داره، خیلی ازش حساب میبره و احترامش میذاره، بچه هاشم بیشتر دوس داره
ناشکری نمیکنم ولی گاهی وقتا خیلی بهش حسودیم میشه، شما جای من بودید حسادت نمیکردید؟؟
یه کم دلداریم بدید🥲