ماقراربودبریم اونقد ذوق داشتم پریودم زودتموم شه...امادیقه نود گفتن مهران شلوغه وبچه نیارید دودل شدم وکلی توسل کردم واستخاره گرفتم دقیقا گفته بود بده وبعدا کاری که مدنظرته انجام بده منم باکلی گریه وزاری دیگه تصمیم گرفتم نرم وهمسرم رفت...همسرم یه ساعتی ازشهرمون فاصله گرفت که ببخشیدا بچه پی پیش گرفت ...اگه ماهم بودیم باهاش توی اتوبوس چ مکافاتی داشتم باپی پی😂 بایدتامهران تحمل میکرد تابرسیم بشورمش وکامل میسوخت ...اتوبوس ک نمیمونه ....صبح بیدارشدم دیدم بچه تب کرده بردمش حموم وداروواینا اومده پایین باز....الان خیلی دلگیرم چراجورنشدبرم من بچه رونبردم که اذیت نشه مریض نشه این تب ازکجااومد...خواستم درددل کنم حرفی برام ندارید