تو شهر غریب گوشیمم شکوند با بدبختی اسنپ گرفتم رفتم خونه بابام همون موقع بهم گفت برو دوسه هفته نبینمت الان خبرش اومده گفته آنقدر بشینه تا موهاش همرنگ دندوناش بشه با مامانمم کلی دعواش شد و بی احترامی کرد باباشم زنگ زد به مامانم گفت دخترت فلانی بیساره مامانمم عصبی شد به فحش بستش الآنم خانواده شوهرم برام ابرو نداشتن منو خراب و خیابونی و دیوونه درست کردن پیش فامیل و آشنا کلی دروغ گفتن مادرشوهرش گفته همونجوری ک رفتی همونجوری هم برگرد همون با دخالتاش دعوامون رو جدی کرد
من خودم دار و ندارم طلاهایی بود ک شوهرم تو عقد خریده بود ک با خودم آوردم خونه بابام
من شوهرمو دوست دارم یعنی امیدی هست به برگشتش؟؟😔
خیلی میترسم تو نبود من زن بگیره یا حداقل دوست دختربگیره😭