اسی ب شوهرت بگووازاین شوخیانکنه.یبارباشوهرم داشتم شوخی میکردم اونودوتاپسراداشتن قلقلکم میدادن بعدروسریم پیچیددورگردن شوهرم ازیطرف روسری کشیدیهوخفه شدم وجلوچشام تاریک شدوافتادم.اصلاجوری نشدکه بگم نفسم گرفت وبه دست وپازدن افتادم.فقط خیلی سریع بیهوش شدم طوریکه اونااصلانفهمیدن.بعدش که بیدارشدم دیدم همشون ازترس روبه مرگن.تا۲روزدست وپام سنگین بودوحالت گیجی داشتم.