بعد از اینکه حضرت امیرالمومنین در سال ۴۰ هجری توسط گروه خوارج به شهادت رسیدند
فرزند رشید ایشان حضرت امام حسن بن علی المجتبی علیه السلام
حاکم جامعه اسلامی شدند که شامل عراق و شامات می شد
معاویه لعنته الله که از دستورات حضرت امیر سرباز زده بود و شام را رها نکرده بود حال با فرزند ایشان امام حسن علیه السلام روبرو شده بود
امام سوم شیعیان که آخرین حاکم بلاد اسلامی بود و تا امروز حسرت حاکم معصوم و تشکیل حکومت زیر نظر امام معصوم بر دل شیعیان مانده است به معاویه نوشتند
تو هیچ سابقه ای در دین نداری
و پدرت بدترین دشمن خدا بود
در انتهای نامه می آورد: «هنگامی که امیر المؤمنین علی (ع) می خواست از دنیا برود مقام خلافت را بعد از خود به من واگذار نمود. ای معاویه! از خدا بترس! نسبت به امت محمّد (ص) کاری بکن که خون آنان را حفظ و امور ایشان را اصلاح کرده باشی
بعد از نامه نگاری ها در پایان امام می نویسد
تنها شمشیر بین ما حکم می کند
معاویه لعنته الله با لشکر خود را به سمت کوفه حرکت کرد و در محلی به نام مسکن مستقر شدند
لشکر امام نیز توسط عبیدالله بن عباس و پس از آن «قیس به سعد»، «معقل بن قیس» و «زیاد بن صعصعه» سخنانی ایراد کرده و آنگاه بود که سپاهی در حدود دوازده هزار تن در نخیله فراهم شده و امام(عليه السلام) تا دیر عبدالرحمن همراهشان رفت
متاسفانه مردم سست ایمان کمتر از آنچه که میشد به نخیله رفتند و امام خود به سمت مدائن برای گردآوری لشکر رفتند
لشکر به فرماندهی عبیدالله به سمت مسکن ، محل استقرار لشکر شام حرکت کرد
معاویه لشکری را به سمت مدائن به سمت امام فرستاد تا در باره صلح صحبت کنند ، چون از خیمه امام بی نتیجه بیرون امدند زیر لب طوری که خوارج بی عقل بشوند گفتند " خدا به وسیله فرزند پیامبر خون مردم را حفظ کرده فتنه را بواسطه او آرام کرد و صلح را پذیرفت."
اینجا در مدائن بود که بر امام شوریدند و پای مبارک ایشان را جراح بن سنان ملعون زخمی کرد
از طرفی دیگر در مسکن فرمانده لشکر عبیدالله به امام خیانت کرد و به همراه ۸ هزار نفر سپاه معاویه پیوست
قیس بن سعد اما به شدت در مقابل لشکر معاویه ایستادگی کرد و نامه های تندی بین هم رو و بدل کردند اما سر انجام به امام عزیزخویش نوشت که بزرگان لشکر رفتند و من را با چهار هزار نفر در مقابل معاویه رها کردند
امام نیز در شماتت مردم عراق فرمودند :
ای مردم عراق! من با شما جماعت چه کنم؟ این نامه «قیس بن سعد» است، او نوشته است که اشراف و بزرگان شما نزد معاویه رفته اند. به خدا سوگند این از شما عجیب نیست. شما در «صفین» پدرم را بر حکمیت اجبار کردید و زمانی که آن را پذیرفت، بر او اعتراض نمودید. برای بار دوم شما را به جنگ با معاویه خواند، سستی کردید تا آن که کرامت الهی نصیب او شد. پس از آن بدون اکراه با من بیعت کردید، من بیعت شما را پذیرفتم و قدم در این راه گذاشتم، خدا آگاه است که قصد من چه بوده است؛ اما ببینید شما چه کرده اید. ای مردم عراق! همینا برای من کافی است، مرا در دینم فریب مدهید"