بچه ها خوبین راهنمایی میخام باز ازتون
من اوایل زندگیم خیلی اختلاف داشتم با همسرم تو تاپیک قبلیام نوشتم جوری ک همش خونوادمو اسیر میکردم بیان تا تهران مشکلم حل کنن مامان من ی مدلیه ک نمیزاره کسی ب بچه هاش توهین کنه
من همسرم اونسری دست بلند کرد روم و ی فش بد مادر داد بهم
تا اینکه اینا اومدن تهرانو مامانم با هممسرم بحثش شد ک چرا دست روش بلند کردی اینجا همسرم چیزیی نگفت اصلا
تو همین جریان دعواها عمم برگشت گفت تو همش شلوغش میکنی زنگ میزنی خونوادت بچه ای مگه
گفنم عمه وقتی میزنه چیکار کنم میگه تو الکی شلوغش میکنی اونقدم بد نیس شوهرت
گفتم بهم فش مادر میده تا اینو گفتم مامانمو اتیش گرفت زنگ زد شوهرم گفت هرچی گفتی در مورد من مادر خودته و این حرفا
از همون روز کینه کرده با مامانم باهاش حرف میزنه ها ولی هیلیییییییییییی سرسنگین
من خیلی حساسم رو خونوادم تحمل بی احترامی ندارم اصلا
الان عمل تیرویید انجام دادم مامانم اومده پیشم چندروز اصلا حرف نمیزنه عوضی لال میشینه سرش تو گوشی
مامانم هی میگه بهش گیر نده ولی نمیتونم اصلا...فقطط ...وه خوری فامیلاشو میکنه حالمو داره بهم میزنه
واقعا دلم میخاد جداشم ازش
سر کارای احمقانش از چشمم افتاده واقعا