آدم معتقدیم میدونم بدنم دستم امانته گناه داره ولی باز اینکارو میکنم
همشم تقسیر مادرمه(تاپیک قبلیم راجبش کلی نوشتم💔😪)
اکثرا برای اینکه به ازدواج مجبورم میکنه(۱۸ سالمه)
هی با مشت و دو دستی میزنم تو سرم یا باسیلی میکوبم تو صورتم بعدش تا یه هفته درد داره صورتم
اصلا برای جلب توجه نیست😒حرصمو خالی میکنم عصبانیتمو خالی میکنم قلبم میخواد منفجر شه میخوام سکته کنم از دستش اینجوری خودمو خالی کنم
همشم موقع زدن میگه بزن اینقدر بزن خودتو تا بمیری بدبخت
کلا میخواد از شرم خلاص شه(البته بزرگترین شر خودشه) یا خودکشی یا ازدواج زورکی
اذیتم میکنه با حرفاش که دچار عذاب وجدان شم جواب مثبت بدم
سریع میگم نه میگه چرا سریع میگی نه کمی فکر کن
فکر میکنم میگم نه میگه چرا از اول نمیگفتی امیدوارشون کردی گناه دارن
میگه بزار بیان باهاش حرف بزن بعد تصمیم بگیر
یه بار یکی رو گذاشتم اومد بعد گفتم نه گفت اولش جواب مثبت دادی بعد الان میگی نه میگم فقط اومدن خونمون حرف زدیم میگه وقتی گذاشتی اومدن یعنی جوابت مثبت بوده
میگم نمیخوام بیان میگه ندیده نشناخته نگو نه
یا فامیلای عوضی دخالت میکنن چرا رد کردین خوب بود که
مامان منم از همشون نظر میپرسه اونوقت اونا برا ازدواج بچه هاشون اینو آدم حساب نمیکنن
خدانکنه یکی دوتاشون بگن خوب بوده این مامان من میگه فلانی گفت خوب بود هی تکرار هی تکرار تا رو من اثر بزاره نظرم عوض شه یا اگرم رد کردم بشینم حسرت بخورم(زهی خیال باطل😏)
خیلی اذیتم میکنه متاسفانه خاستگارام زیاده البته همشونم به درد نخور یکی کار نداره یکی خونوادش اهل دخالتن یکی دوست دختر زیاد داره یکی اهل مواده اکثرا فامیلن یا دوست و آشنای مریض معرفی میکنن
ولی به مادرم اینا رو گفتن هیچ فایده نداره فقط من برم این منو نبینه
اینقدر میره رو مخم اینارو میگه بخاطر همین سر هر کدوم خودزنی و کلی داد و گریه دارم
اومدن خواستگار برام کابوسه😔💔