2777
2789

سه ماه تموم بسرم زده بود طلاق بگیرم 

شبانه روز به طلاق فک میکردم 

میگفتم بچه رو میدم باباش ومیرم 

میرم سرکار و یه اتاق اجاره میکنم یا میرم خوابگاه 

تموم میشه بدبختیام 

از شوهرم متنفر شده بودم یه روز میگفتم میرم فرداش پشیمون میشدم اصلا نمیتونستم تصمیم بگیرم

هرروز منو شوهرم ازهم دورترمیشدیم و من تصمیممو گرفته بودم برای رفتن 

پدر مادرم یواشکی از شهرستان اومدن خونم وسایلمو بردن 

نقشمو میخواستم عملی کنم وتمومش کنم 

از بچم از زندگیم از شوهرم خسته شدم بودم و تمام فکر وذهنم رفتن بود فک میکردم طلاقم خوشبختیه رهاییه و به ارزوهام میرسم 

اینقدر گفتم طلاق طلاق طلاق 

تا شوهرمم گفت اوکی طلاقت میدم 

بچه رو برد خونه ی مادرش ومن شب اول تونستم بخوابم وتحمل کنم امادگی پیدا کردم که میتونم جدا بشم 

شوهرم با بچه رفته بودن خونه ی مادرش ومن تنها تو خونه بودم 

سه روز گذشت و شوهرم به بهونه های مختلف بهم زنگ میزد که از دلم دراره و اشتی کنیم ولی من اینقدر غرور داشتم اینقدر میگفتم این طلاق بده نیست بذار اذیتش کنم بذار تنبیه بشه تا ادم بشه فقط برای ترسوندنش میگفتم طلاق ولی همه دوستام فامیل مشاوره دکتر وکیل میگفتن زندگیت ارزش موندن داره و شوهرت ادم خوبیه و میتونی با سیاست رامش کنی 

تو دلم میگفتم اون که طلاق نمیده و من که نمیخوام جدا بشم بذار بگم طلاق تا بترسه قدرمو بدونه 

تااینکه بعد چند روز گفت وکیل گرفتم فردا برو توافق نامه رو امضا کن توافقی جدا بشیم بازم باور نکردم که اینکارو کرده باشه ولی گفت خودت برو من انلاین امضا میکنم 

همیشه خانوادم میگفتن اگه بخوای جدا بشی شوهرت نه پول میده نه بچه نه هیچی بر خلاف انتظارم پونصد میلیون پول تو توافق نامه نوشته بود و اینکه چون من شرایط بردن بچه رو نداشتم حق ملاقات دوروز بهم داد

منم بازم غرور داشتم اصلا قوی رفتم محضر و امضا کردم ومن با طلاق یه قدم فاصله داشتم باورم نمیشد همه چی داشت تموم میشد رفته بودم توافق نامه رو امضا کردم بچمو فقط میتونستم دوروز ببینم و زندگیم تموم شده بود شوهرمو از دست داده بودم وفقط صیغه ی طلاق بینمون جاری نشده بود پسرم شیش روز ندیده بودمش اومدم خونه که وسایلمو جمع کنم ببرم شوهرم زنگ زد گفت شب میام چک پولارو بهت بدم و فردا برو 

قطع کردم تلفنو 😭😭😭و نشستم به خودم خونه ی تنها و سوتو کورم نگاه کردم 😭 بچمو از دست داده بودم احساس کردم چقدر بدبختم 😭 قلبم داشت کنده میشد ازروی لجبازی از روی نفهمی چرااینکارو کردم چرا فقط بدیهای شوهرم جلو چشمم بود چرا تلاش نکردم چرا مفت زندگیمو از دست دادم یاد پسرم افتادم که الکی سپردم به مادرشوهرم 😭 چقدر ازم بدش میومد ارزوی طلاقمو داشت و به ارزوش رسید اگه مسعولیت بچه رو قبول نمیکرد حتما شوهرم میومد سراغم ونمیذاشت جدا بشیم زجه میزدم خدا رو صدا زدم گفتم خدایییییا من زن بدی نبودم فقط افسرده شده بودم و لج کردم کمکم کن بچمو بهم برگردون شوهرمو برگردون اونموقع احساس کردم چقدر دوسش دارم خوبیاش اومد جلو چشمم ولی نمیتونستم کاری کنم چون هردومون امضا کرده بودیم ولی هنوز اسممون تو شناسنامه هم بود تنها شانسم همون شب بود که شوهرم میخواست بیاد چکارو بهم بده و من فردا صبح میخواستم برم شهرستان پیش خانوادم 😭از ته دلم گریه کردم که شب شوهرم بیاد یه حرفی بزنه و اشتی کنیم 

شب ساعت نه اومد اصلا نکاهم نمیکرد چکارو نوشت و اومد بره یهو وایساد برگشت گفت تا زمانیکه ازدواج نکردی بمون تو این خونه با وسایلش من نمیام اینجا 

من نمیتونم بیام تو‌خونه ای که تونیستی نمیتونم طاقت بیارم خونه ی بدون تو نمیتونم طلقت بیارم عشقم مادر بچم اواره ی تهران شده و بی سر پناه هست گفت من بخاطره بچه نمیگم بمون من دوست داشتم نمیتونم کسی رو بیارم تو زندگیم‌نمیتونننننم بعد تو ازدواج کنم اینارو با گریه و بغض میگفت 

بعد گفت اگه تو بری بازم تعصبتو میکشم بازم از لحاظ مالی ساپورتت میکنم شاید زنم نباشی ولی مادر بچمی هر وقت زنگ بزنی مشکلی داشته باشی میام رومن حساب کن گفت درسته بهت فحش دادم دست روت بلند کردم ولی دوست داشتم معرفت داشتم مرد بودم پات وایسادم هیچ وقت بهت نکفتم نمیخوامت بچه تو رومیخواد مادرم هر چقدر بهش برسع ولی اون بچه بغل تو ارامش داره الان بی قرار شده غذا نمیخوره 

منم فقط گریه میکردم و بهش گفتم منم دوست دارم بیا باهم تغییر کنیم بیا بجنگیم واسه زندگیمون چون واقعا بدون هم نمیتونیم بدون بچه نمیتونیم بیا بریم دکتر مشاوره زمینو زمانو بهم بدوزیم ولی ازهم جدا نشیم چون طاقت دوریه همو نداریم همدیگرو خورد کردیم فحش دادیم دعوا کردیم ولی بازم زندگیمونو میخوایم همو دوست داریم دیگه اشتی کردیم 

برام دعا کنید بچه ها چون واقعا شرایط طلاق نداشتم دوریه بچم روانیم کرد و شوهرمو زندکیمو دوس دارم 

حتما برو روانشناس 

خدایا شکرت🙏🏻                                                              قسم به روشنایی . و قسم به شب چون آرام گیرد . پروردگارت تو را رها نکرده و با تو دشمنی نمیکند(الضحی)

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

امیدوارم کنار هم خوشبخت باشید 


روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیده‌ای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بی‌عیب است و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷

خوشحال شدم برات عزیزم.انشالله یه عمر با سعادت و خوشبختی با همسر و پسرت زندگی کنی


کاش شوهر منم انقد مرد بودهمون ۵۰۰ میداد با کله طلاق میگرفتم

ما اونجوری که دلمون میخاست زندگی نکردیم،،،جوری زندگی کردیم که مجبور بودیم....حتی نمیدونم بگم چه دعایی کنین که حالم خوب شه هیچی خوشحالم نمیکنه چرا....بچه هام نفس منن ،،هیچوقت فکر  نمیکردم کسی رو تا این حد دوست داشته باشم،مادر بودن واقعا سخته...قلبت بیرون از بدنت میزنه.خدا جونم  بچه هاموعاقبت بخیر کن.حالشون همیشه خوب باشه ،خدایا بچه هام تاوان کارای شوهرمو پس ندن لطفا.... ...خدایا عمر طولانی بهم بده نوه هامو ببینم.موفقیتاشونو ببینم آمینتاریخ امضام ۴۰۱/۱۲/۲۱. .................................دوس دارم همه چی رو ول کنم و برم.زندگیم خیلی مزخرف شده.عذاب وجدان دارم که دوتا بچه رو تو‌این زندگی اوردم...ازونطرف دلم واسه خودم میسوزه که دارم اینهمه ظلم رو تحمل میکنم.تو سی سالگی عین پنجاه ساله ها شدم.دعای هر روزم تاوان دادن شوهرمه تو‌همین جوونیش خدا ازش نگذره.هیچ خوب نیس حالم.دارم چرتو پرت مینویسم.خدااااا تورو خداااااا گناه دارم.ارامشم کجاس؟همونو بده خواهش میکنم🥲
چقدر قشنگ .انشالله از اسن به بعد هر دو بیشتر قدر همو بدونید  و واسه زندگیتون تلاش کنید 👌

من که از طرف خودم میخوام خیلی تلاش کنم واقعا طلاق وحشتناکه سپاس

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792