2777
2789
عنوان

تولدم

140 بازدید | 5 پست

من از وقتی بچه هام دنیا اومدن 

دوتا بچه دارم ک شیر بشیر پشت هم هستن 

تولدام حسی خیلی بدی دارم و یهو دعوای بدی میکنیم با همسرم 

همسرم مرد بسیار خوب و ارومیه با رفتار و کاراش نشون میده دوسم داره 

اما اگر ی موقع بی توجهی کنه ب من خیلی ناراحت میشم خیلیا 

بعد جمع میشه این ناراحتیا یهو منفجر میشم 

دو  روز قبل تولدم رفتیم پارک پسرم دوتا بلیط گرفت سوار اسباب بازیا بشه اما سوار نشد 

مرده بلیط فروشم گف نه دروغ میگی و پسرت بازی کرده 

منم اعصابم خورد شد چون از قبل فشار روم بود و اینجا حق با من بود داد و بیداد کردم بعدم با همسرم بحث کردم 

اونم فقط میخاست ارومم کنه و گف اصلن ارزش نداره دعوا و بحث سر این موضوع درحالی ک من همه چی رو قاطی پاتی کردم 

خلاصه بعد ک اروم شدم اومد با ناز و نوازش و مهربونی کنارم 

 روز قبل تولدم هم رفتیم تفریح تا شب 

من همش ناراحت بودم و توفکر کارام 

روز تولد 

همسرم  مرخصی گرفته بود 

واز صب تا  ظهر بیرون بود ب من گف بانک بودم 

شب گف بریم بیرون 

منم وسایل اماده کردم گف نیار شام بیرون میخوریم گفتم بچه ها نمیخورن و خلاصه درست کردم 

حوصله تیپ خفن زدن نداشتم و معمولی اماده شدم 

بعد همسرمم بردمون کافی شاپ 

اونجا مادرشوهر و خواهرشوهرم نشسته بودن 

من لبخند زده بودم اما انگار انتظار داشتن خیلی ذوق کنم 

خب دست خودم نبود و ذوقم نیومد چون انتظار داشتم اینا اونجا باشن

بعدم مامان بابا و خواهرم اومدن با دیدنشون بلند شدم چون اصلن انتظار دیدنشون نداشتم 

بعدم کیک رو اورد همسر



خودش و خواهرم شعر میخوندند و دست میزدن اما مادرشوهر خواهرشوهر اصلن دست هم نزدن 

وقتی شمع فوت کردم وقتی کیک بریدم هیچی 

چن تا دسته جمعی سز مسز عکس گرفتیم بعد من و شوهرم تکی گرفتیم 

مامانم پول داد مادرشوهرمم پول 

خواهرشوهرمم ی لباس ک قبلا ی جاشو دوخته بودن و اتیکت نداشت و روش لکه بود و سایزشم کوچیک بود🥴 البته اومدم خونه بازش کردم کادوشو 

ولی من تشکر کردم روبوسی کردم و گفتم خودتون کادو بودید 

حالا میخاسم زنگ بزنم تشکر کنم 

گفتم اونا نه میز اماده کردن نه حتی کارت برا رو گلی ک همسرم خودش خریده بود گذاشتن نه دست و تبریک 

و کاملا سعی در خونسرد بودن داشتن 

دیدین یکی حسودی کنه میفهمه ادم 

ولی کلا ظاهرشون خوب حفظ میکنن 

بخاطر همین زنگ نزدم 


اومدیم خونه ب همسرم گفتم هیچی نمیتونم بگم 

گف من درک میکنم شرایطتت بچه ها شیطونن دست تنهایی 

حق داری عصبانی بشی 

میخاسم خوشحال باشی 

لیاقتت بیشتر از اینهاست و این حرفا 

منم تشکر کردم ازش و گف کادوهات خوب بود من نگفتم لباسی ک خواهرت داده استفاده شده اس 

گفتم اره و دستشون درد نکنه 



حالا تو همین ماه تولد همین خواهرشم هست 

من قبلا کادو براش سکه برده بودم 

ی چن بارم تولد گرفت و فیلم استوری کرد با فامیلاشون بودن و ب ما نگفته بودن 

حتی تولد بچشم من ی بار کیک گرفتم دعوتشون کردم 

ولی اون فیلم و استوری ک ما رو نگفته بوده 


کلا حتی پیام تبریک تولد هم نمیدن بهم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

پنجشنبه همین هفته هم پدرشوهرم عمل داره 

گفتم چرا زودتر نگفتی 

مادرشوهر گف مگر میخاید چیکار کنید 

شوهرمم گف میخاید مرخصی بگیرم بیام ببرمش گفتن اره 

حالا من و بچه هامم بریم اونجا یا نریم 

چ رفتاری کنم حالا 


تایپیک ارتمیس و گرانبها رو میخونم 

تو مدیریت رفتارم گیج شدم 

هم با همسر هم بچه ها و هم خانواده ها 

کاش خودشون بودند و ادم رو راهنمایی میکردن 

ولی خب تایپیکاشون قفله 

کسی صاحب نظر هس؟

اومدیم خونه ب همسرم گفتم هیچی نمیتونم بگم  گف من درک میکنم شرایطتت بچه ها شیطونن دست تنهایی&nb ...

من جای شما باشم یبار که حالم مساعده به همسرم کادوی خواهرش رو نشون میدم

ولی کلا آقایون قیافه گرفتن و دست نزدم و ... رو متوجه نمیشن بهشون هم بگی فکر میکنند الکی گیر دادی

اونا رو نگو 

من جای شما باشم اگر تولد دعوت کنه میرم و کادو کمتری از قبل میدم تو تولدش هم نه دست میزنم نه کاری انجام میدم

ققنوس
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792