
اِیمی پِردی (Amy Purdy) در سال 1979 در لاس وگاس متولد شد. از کودکی رویای سفر به همه جای دنیا را داشت و زندگی در جایی پر از برف. و بالاخره در 14 سالگی اسنوبرد رو امتحان کرد و بسیار به این ورزش علاقه مند شد. او تمام اوقات فراغت خودش رو به این ورزش گذراند. 19 ساله بود، دقیقا یه روز بعد از اینکه از دبیرستان فارغ التحصیل شد، به جایی پر از برف نقل مکان کرد و ماساژ تراپیست شد. برای اولین بار بود که در زندگی، خود را آزاد و مستقل می دید.

اما در همان سال، یک روز وقتی از سر کار به خانه برگشت، احساس خستگی شدید کرد و 24 ساعت بعد در بیمارستان زیر دستگاه تنفس مصنوعی بود، نایسریا مننژیتیس. به دلیل شوک سپتیک، اختلال در خون رسانی، ایمی هر دو پای خود را از زیر زانو از دست داد و هر دو کلیه اش از کار افتاد. طحالش را از بدنش خارج کردند و شنوایی گوش چپ ش را از دست داد. پزشکان تنها 2 درصد شانس زنده ماندن برایش قایل بودند. وی می گوید : "اگر کسی به من میگفت من هر دو پایم را در نوزده سالگی از دست میدهم، هرگز تصور نمیکردم بتوانم با این موضوع کنار بیایم. ولی این اتفاق افتاد و من فهمیدم چیزهای زیادی برای زندگی کردن وجود دارد و تمام زندگی من در پاهایم خلاصه نمی شود."

"من باید ایمی قدیم را رها می کردم و آغوشم را روی ایمی جدید میگشودم. شاید دیگر لازم نیست قدم 165 سانتی متر باشد، میتوانم هر قدی که دوست دارم داشته باشم، بستگی داره با چه کسی دوست بشم. و اگه دوباره اسنوبورد را تجربه کنم، پاهام یخ نمیزنند. و بهتر از همه من میتونم پاهام رو هر اندازه ای تغییر دهم که به سایز کفش های در حراجی مانده بخورد." 7 ماه بعد به همراه پزشک معالجش برای اولین بار پاهای مصنوعی برای اسنوبورد طراحی کرد تا بتواند دوباره اسنوبرد را امتحان کند. یک سال بعد مقام سوم اسنوبرد را در مسابقات کوه های ماموث به دست آورد. موفقیت هایش روز به روز بیشتر شد و به عنوان بهترین ورزشکار دارای معلولیت شناخته شد.

او اینجا متوقف نشد. در سال 2014 به پارا المپیک سوشی رفت و برای اولین بار به عنوان ورزشکار زنی که از ناحیه هر دو پا معلولیت داشت، روی سکوی این رشته ایستاد و مدال برنز المپیک را دریافت کرد. در همان سال در مسابقه تلویزیونی "رقص با ستارگان" آمریکا شرکت کرد و با رای مردم و داوران به مقام دوم رسید، رایی که نه از روی دلسوزی که از روی استعداد او و شگفتی طرفدارانش بود.

سال بعد کتابی پیرامون زندگی اش چاپ کرد که بسیار پرفروش شد. ازدواج کرد و خط تولید پوشاک خودش رو افتتاح کرد. در همین سال بود که همراه اپرا وینفری، از قدرتمندترین و تاثیرگذارترین چهره های دنیا به تور دور آمریکا رفت برای ایراد سخنرانی های پیرامون زندگی اش و ایجاد انگیزه در مخاطبانش.

"اگر امروز از من بپرسید که آیا میخواهم شرایطم را تغییر بدهم، میگویم نه چرا که پاهایم مرا ناتوان نکردند، بلکه توانا کردند، آنها مرا وادار کردند که روی تصورات و رویاهایم تکیه کنم و به تمام ممکن ها، باور پیدا کنم. و اینجا بود که فهمیدم رویاهای ما وسیله ای هستند برای شکستن مرزها و محدودیت ها، چرا که ما در ذهنمان میتوانیم هر کاری را انجام دهیم، هر انسانی که میخواهیم باشیم. باور رویاهامان و رویارویی با ترس هامان، به ما اجازه می دهند که به دور از هر محدودیتی زندگی کنیم. بزرگترین ناتوانی ما اینجاست (اشاره به سرش)، اینجاست که ما خود را محدود میکنیم."