خودم وقتی خاستگاریم بهم خورد و تا دوسال حالم بد بود بجای درک کردن همش زخم زبون بدترین حرفا رو شنیدم و توسری خوردم
دومیش وقتی پدرم دستمو گرفت و جلوی همه منو از مغازش بیرونم کرد فقط بخاطر اینکه گفتم خرید مشتری رو اشتباه حساب کردی 💔
با چادری بودنم با تنهایی بیرون نرفتنم ب پدرم گف پسر میاره ت خونه در حالی ک خونه ۳ تا دوربین داشت ک ب گوشی برادرم وصل بود
داداشم بهم گفت بخاطر تو داره ابرومون می‌ره
چون میخواستم جدا بشم
خداروشکر رابطم با شوهرم درست شد
فقط پدر مادر و همسر میمونن برای آدم
تا قبلش خواهر برادرم جونم بودن. دیگه برام مهم نیستن
اینکه فقط بفکر درس من بودن نه ازدواج
کلا نیازای دیگه بچه هاشون مثل پوشاک و لباس و ازدواج نمیتونستن کمکی کنن پولم نداشتن البته خودشون اسیب دیده بودن
در کل قدمی بر نمیداشتن
دلم شکست و فهمیدم زیاد حسابی روشون باز نکنم قسمت ما همین بوده
بارها تلاش کردم نشد از سرنوشت فراری نیست
فرق گذاشتن و همش پول ب پسراش دادن و پسردوست بودن.
با یاداوریش بیشتر ناراحت میشم دوسندارم هی با بیل بکنمش همون ته ته های قلبم چالشون کردم هرچند گاها یادم می افته
من چند بار اتفاق افتاده که ناامید شدم
آخرش به مامانم گفتم نامادری با خواهرامم گفتم ناخواهری تا تونستم کنار بیام 😁
خیانت پدر
https://uupload.ir/view/img_20230801_124129_119_ofs0.mp4/
این باعث شده که دلم از خانواده ام بشکنه😄🙂💔 ، دیگه خسته ام🚶🏻♀️
مراسم عقد خواهرم و‌نگفتن !!!
حتی به فکرشون نرسید به خاطر خرید لباس بگن!
مجردما
یعنی تو همون خونه بودم
با این حال شرکت کردم با لباس قدیمی و کهنه
ما موندیم اخر غذا بخوریم به مامانمم سپردم
رفتم بالا گوشیم و بردارم
آمدم پایین دیدم دارن میخورن !!!
حتی یعنی به خودشون نگفتن فلانی کو!!
رستوران اینا هم نبودم بگم بزرگ بود یا مهمون زیاد بود
تو حیاط خودمون بود
و کلا شایدشصت هفتاد نفر بودیم
برام حتی نگه نداشت
هرچی موند و هم خیرات کرد
یعنی شام مراسم خواهرم و نخوردم
بهم گفت دستت بده وقتی کادو واسم میخری یکی از عزیزام میمیره...دیگه هیجوقت نخریدم ولی وقتی یادم میاد با چه عشقی میخریدم و جوابم چی بود دلم میشکنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
20 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
