متنفرم متنفر خیلی بی عرضس باهزارتاقرض و ارثیه پدری مادرم و یکمم ما کمکشون کردیم نزدیک 100تومنم قرض کردن که قرونشم پدرم قرض نکرد فقط من و مامانم جلوهمه خورد شدیم و قرض گرفتیم بابام نتونس بگیره چون بشدت بد حسابع از اوناس که بگیره پس نمیده چندبار از شوهرم پول گرفته نداده وچندماه بعدش من فهمیدم اصلا به روی خودش نیاورده از پدرشوهرم پول گرفته بود که کسی ندونه یه سال بعدش بااینکه چندبار پدرشوهرم زنگ زده بودم باز نداد که مامانم داد مامانم خودش سرکار میره بابام برا خونه فقط 50 تومن پول رهنشون بود اونو داد وخونه رو زدیم به اسم مادرم چون نمیشع بهش اعتماد کنی فردا دیدی خونه رو فروخته اسباب اساسیه هم تو کوچس انقدر بلاسرمون اورده که نگو یه روز بخاری تلوزیون فروخته بود غیبش زده بود مامانم کلی اس و زنگ زد که بیا آبرومون میره باهزاربدبختی اومد اون موقع هم صابکارش 40 تومن تیغ زده بود جیم شده بود بااینکه از اون 40تومن اجارشم نداده بود و اجاره 3 ماهشون من دادم خرجی خونه هم مامانم میداد نزدیک یه سال بود ...
خب حرفم اینه حالا که خونه رو کرده بودیم به اسم مادرم این آقا چشمش برنمیداشت هی خونت خونت میکرد وآخرسرم فکر کرده که باید اونم کار کنه کمک کنه قرضارو بدیم الان 4 ماهه که یه نامه گذاشته و رفته ازش بیخبریم هیییچ خبریم نداریم مامانم اقدام کرده برای طلاق حالا موندم پیش خانواده همسرم چی بگم 😔یع بار من 14سالمبود غیبش زد مارو گذاشت خونه مستاجری من صب تاعصرتوشهرغریب تنها میموندم مامانم میرفت سرکار میاورد اجارمون میداد بعد 5 ماه فهمیدیم رفته تهران و کرایشم زدیم برگشت بوی گند گرفتع بود از کارتون خوابی مامانم اصلا به روشم نیاورد رفته بود تهران فامیلای مامانمم تیغ زده بود 😞حرفم اینه که الانم احتمال دادیم رفته تهران به خانواده همسرم گفتم رفته تهران یه مدتی کار کنه همسرم میگه اونروز برادر شوهرم زنگ زده که بگین بیاد پیش ما حقوق خوبی میدیم جای دور ازخانواده نمونه همسرمم گفته تهرانه برادرشوهرمم عصرش به همسرم گفته آخه خودم عصری تو غذاخوری دیدم غذامیخورد دلم هوری ریخت 😔😔😔حالا تواین چندماهم که رفته دیدیم بقالی سرکوچه هم کلی جنس برداشته بدهکاره که یدونشم خونه نیاورده
اونم مامانم داد کنار این همه قرض به صابخونه قبلی بدهکار بوداونم مامانم داد...
دلم خونه ازدستش بخدا بعضی وقتا میگم چه زندگیه که یه دلخوشی ندارم توش درد و غصس همش نه یه بچه دارم دلم به اون خوش باشع نه یه خانواده درست حسابی
بعد 7 سال ای وی اف کردم تو6 ماه بارداریم انقدر جگرخونم کرد که بچم بخاطر فشار خون نموند ازدست دادم ...وای انقدر حرف هست که با تایپ کردن تموم نمیشه دلم خیلی گرفته بود ببخشین اگه زیاد شد ....