بیا منم درد دل کنم.
مدتها باهاش همکار بودم، عاشقش شدم ، به نظر اونم از من خوشش می اپمد، یه روز بعد از این همه مدت سر حرف باز شد و گفت از من خوشش میاد، منم که منتظر این حرف بودم، حرفمو گفتم، آدم خوبیه و سو استفاده گر نیست. اما اون معمولی منو دوست داشت، من واقعی و همیشگی.
بهش فهموندم با تمام احترامی که براش قائلم دوست معمولی یا حتی غیر معمولی نمیشم، فقط ازدواج.
اما اون در جواب هیچی نگفت.
بعد از مدتی اومد و عادی رفتار کرد، انگار نه انگار اون همه احساسمونو رو گفتیم.
من در واقع کات کردم انگار . از آخرین پیام و ابراز احساسم، حرفی نزدم و به نظرم این آشنایی تموم شده
اما اون بعد از مدتی انگار اتفاقی نیفتاده ، رفتار کرد.