من ۱۹ سالمه و یک هفتس دارم میرم سرکار، مهر دانشگاه هم میخوام برم. شیش صبح میرم و هفت هشت میرسم خونه. همش دلم میخواد گریه کنم و انگار مضطربم، با اینکه کارم خوبه بد نیس. شمام اولش اینطوری میشدین؟ که بخواید جا بزنید و ... نمیدونم چیکار کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم. ساعت کاری ات زیاده. احتمالا برای همین استرس داری. فعلا تا کار جدید پیدا نکردی بمون. ولی بگرد کار بهتر و تزدیک تر هم به خونه پیدا کن. چون رفت و آمد و ترافیک و شلوغی شهر و...آدم رو مضطرب و عصبی میکنه. انشالله دانشگاه هم قبول بشی
آله منم همراه با دانشگاهم رفتم سرکار دو شیفت بود سخته بود ولی من قوی شدم، دانشگاه تموم شد و من سرکارم هنوزدر جدید و بهتره و با ساعت زمانی 9صبح تا 2 بعدازظهر
پس بخاطر این سختیها جا نزن بخودت بگو یا میتونی یا باید بتونی، ببخشید یکم کلیشه بود ولی واقعا همینه جا نزنی برنده میشی
در یک شب از شب های زیبا خدا تورا در دستانمان قراررداد و مارو لایق تو دانست از ان پس تو به زندگیمان رنگ ومعناو مفهوم دادی...پسرمون دارا عشق زندگیه مامانو باباش یه مردادیه جذاب