منو مادرشوهرم باهم دشمنینم تو تاپیک های قبلیم گفتم خیلی اذیتم کرده به خانواده ام فوش داده منم دیگه چندماه نمیرم ما خونمون تهرانه اونا شهرستانن حالا شوهرم یه کاری براش پیش اومده سه روزه بره برگرده به من گفت بیا گفتم اگه میزاری برم خونه بابام قبول نکرد گفت میریم پیش مامانم منم قبول نکردم حالا امشب میخواد بره میگه لباسایی پسرمم اماده کن اونم میبرم
پسرم دوساله اس
متنفرم از اینکه میبینم من کلفتش شدم بی منت میخواد پسرش رو ببره انگار نه انگار منم مادرشم تو شهر غریب منو تنها میزاره فقط پسرش و مادرش مهم هستن حالم از هرچی مرد بهم میخوره هرچی میگم کی رو دیدی بچه اش رو بدون زنش ببره یه شهر دیگه که یه روز راه متومه نمیشه😔😔😔