2777
2789

بچها من پسر عمم رو دوس داشتم از بچگی وقتی میدیمش دست پام میلرزید ولی دختر عموم ک دوسش نداشت و سرد رفتار میکرد و کلا تو حال خودش بود 

رفت عاشق اون شد (میدونم پسرا از دخترای یی ک بی توجهی میکنن خوششون میاد)

من ازدواج اجباری کردم (ب اجبار خودم)

هنوز ک هنوزه وقتی دور هم‌جمع میشیم میبینم چ نگاه عاشقانه ای ب دختر عموم داره 

دیگ‌مث قبل دوسش ندارم چون همسرم ب شدت منو عاشق خودش کرده 

ولی نمیدونم چرا خر دفعه میبینم ی حسادت و بعصی گلوم رو میگیره 

احساس میکنم دارم متنفر میشم از دختر عموم چون همیشه تو فامیل بخاطر اعتماد ب نفس یا هر چیز دیگش حرف اول رو میزنه

حالا پسره هم خیلییی بالا بالاس و پولداره

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

قدر زندگیتو بدون بخاطر داشته هات خدارو شکر بکن شاید واقعا صلاح تو دراین بوده که با همسرت ازدواج کنی ودیگه بهش فکر نکن  حسادت فقط به خودت اسیب‌میزنه وبه دخترعموت هیچی نمیشه الکی فقط خودتو ازار میدی براش دعای خیر کن وازخدا کمک بگیر 

قدر زندگیتو بدون بخاطر داشته هات خدارو شکر بکن شاید واقعا صلاح تو دراین بوده که با همسرت ازدواج کنی ...

خیلی سختمه میدونم نا شکری میکنم میدونم ب نفهم بوده 

ولی من بخاطر مشکلاتم مجبور شدم زود ازدواج کنم و کلی سختی کشیدم (با اینک توی همین هم حکمت بوده)


قدر زندگیتو بدون بخاطر داشته هات خدارو شکر بکن شاید واقعا صلاح تو دراین بوده که با همسرت ازدواج کنی ...

ی ماه پیش جایی بودیم دور هم وقتی ک اونو توی جمع دیدن نا خودآگاه با بغضی ک یکی متوجه شد از جمع زدم بیرون

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792