تو دوتا ساختمون مجزا زندگی میکنیم با حیاط مشترک قبلا خیلی درگیری داشتیم منم فاصله گرفتم و الان ارامش برگشته ی دختر کوچیک دارم همسرم اینقد وابسته ب خانوادشه ک قبول نمیکنه از پیششون بلند بشیم اخلاقشو میشناسم اگه بلند بشیم چون دیگه خانوادش حمایتش نمیکنن اینم ممکنه ب راه بد کشیده بشه ی برادر شوهر داشتم خانمش مجبورش میکنه میرن ی شهر دیگه اینم وابسته بوده ولی معتاد شده از طرفی خودمم حالم خوب نیست افسرده شدم دوس دارم از این خونه برم بیرون حس میکنم اگه خودم تو ی خونه تنها باشم ارامشم بیشتره هر روز حالم بده ولی کسی کمکم نمیکنه بگید چی کار کنم چند بار ب شوهرم گفتم ولی عصبیه دعوا راه میندازه حالم خوب نیست اگه بچه نبود خودمو خلاص میکردم
فک کنم قبلا بهت گفتم ک از قانون جذب استفاده کن درسته؟؟
عزیزم میدونم سخته ولی وقتی میبینی نمیشه
ی تغییراتی جزئی بده تو زندگیت ک خودت لذت ببری
مگه دنیا چن روزه ک بخای غصه بخوری تو همون خونه با شوهرتو بچت خوش باش خوش بگذرون از الان لذت ببر
عزیزم تو همون ساختمون بمون حالا که فعلا راهی نداری ولی سعی کن تا حد امکان با اونا برخوردی نداشته باشی و سر خودت تو خونه گرم کن دوری و دوستی
آدم وقتی نمیتونه سنگی رو جا بجاکنه میشینه زیر سایش
شاید نتونی اونو عوض کنی خودتو عوض کن
زندگی رو هر جور بگیری میگذره پس راحت بگیر
من فک میکردم کسی ک خودش بچه دار شه اندکی واستگیش نصبت ب خانوادش کم میشه میچسبه ب زندگیش
میدونم عزیزم سخته
باید ببخشی هرچند سخته ی نماز هست اسمش یادم نیس اسم اونایی ک بهت بد کردنو میگی ک بخشیدی
بعد اون نماز خیلی حس خوبی داری انگار ی کوله بار از رو دوش خودت کم شده اسمشو نمیدونم ولی اگه تونسی پیدا کن بخون ضرر نداره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
