مادرم ۵۰ سالشه بازنشسته هست
با یکی ازدواج مجدد کرده یک سال از خودش کوچیکتر
بیکار ، بی خونه ، بی ماشین
حقوق مادرمو میخوره ، تو خونه پدریمون و ماشین مادرمون زندگی میکنه و طلای مادرمو میفروشه روز به روز پررو تر و وقیح تر میشه و به مادرمم چیزی میگیم میگه دوس دارم بشینه کنارم همیشه و من تنها نباشم کیف کنم خودم خرجشو میدم