شبا پرده اتاقو خودش گره میکنه تا هوا بیاداز پنجره صبح ها رفتنی میبنده امروز صبح نبسته بود ساعت یازده بود اومد یهویی از سر کار خونه دید پرده رو نبستم ساختمان روبرومون هم کارگر بود ولی اصلا خونه تو دید نیست
منم با تاب و شورتک بودم
یه دادو بیدادی کرد که آبرو مو بردی چرا پرده نباید ببندی گوشی بازی کردن یادته پرده نه
اینقد اشکمو در آورده خیلی دلم پره دوستان از من بدبخت تر تو دنیا کسی نیست بخدا