بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
بگم شناسایی میشم احتمالا.طوری بود که تا چم وقت مریض شدم بعد رفتنش از اعصابم.چن ماه بعد حمله عصبی بهم دست داد.غش کردم توی اتوبوس.بعدم شوهر کردم از بس اعتماد بنفسم داغون کرد.خودمو کم دیدم.چشم بازار رو در آوردم با انتخابم بدبخت کردم خودمو.خدا ازش نگذره
سوتی اومد گفت من تو عروسی پدر و مادر فلانی ۵ سالم بود وسط میرقصیدم و...
اون فلانی خودش ۲۳ سالش بود
با ۵ میشه ۲۸
یکی دوسالم زندگی مشترک و بارداری
یه سی سالی میشد😆
تو منو انتخاب کردی❤ انتخاب کردی که مامانت باشم ، خونه کوچیک و آرومم رو، دل تنها و مهربونم رو دیدی دلت خواست من همدمت باشم.پسر کوچولوی قشنگم💕 اگر نخونی و ندونی زود خام میشی سرتو بالا نگه دار نکنه رام شی دشمن جهل و جاهلم⚠️⛔️
دخترعمه اش همكلاسيم بود، منو به عمه اش معرفي كرده بود، با دوستم رفتيم بيرون، عمه خانوم هم اومد، نگفت كه با پسرشه، وقتي منو ديد كمي حرف زد، از من كه خوشش اومد، زنگ زد به پسرش كه بياد نزديك و منو ببينه، پسره هم اونقدرررررر خجالتييي، كه حاضر نشد بياد
مادره به من گفت بيا بريم اون ور
ببيندت🫤،چهل پنجاه متري رفتيم تا رسيديم به اقا، پسره هم كلا نه تيپ داشت، نه قيافه، نه هيكل و نه رنگ پوست درستي!
یه مرده شبیه ملوان زبل بود داشتیم توی خیابون با مامانم میرفتیم مارو دنبال کرد تا رسیدیم توی یه مغازه پارچه فروشی رفت جلو به مامانم یه چیزی بگه من از ترسم در رفتم از مغازه اومدم بیرون مامانم که حسابی از قیافه یارو ترسیده بود هول شده بود بهش گفته بود این اصلا دختر من نیست چه میدونم قصد ازدواج داره یا نه بعد یارو که میخواست از مغازه بیاد بیرون از کنارم رد شد گفت جووووون
حالا بخدا تمام خواستگارام با شخصیت بودن نمیدونم این عتیقه از کجا پیداش شده بود
دوست عزیز اگه جواب ریپلای شما رو نمیدم یا خیلی بی ادبی یا هیچ منطقی نداری نه وقتشو دارم با شما صحبت کنم نه شأن بنده این اجازه رو میده 🌹🌹🌹🌹