2777
2789
عنوان

از خاطرات عقدتون بگین

257 بازدید | 2 پست

همسرم خیلی چشم گوش بسته اونا خانوادشون محجبه هستن ولی ما نه کلا هم زن بیحجاب تو خانوادشون ندیده ولی من بیحجاب بودم شبی که جشن عقدمون بود وقتی اومد دنبالم دم ارایشگاه دهنش باز مونده بود میگفت اگه بدونم انقدر خوبی زودتر میگرفتمت اخه من یه پیرهن یقه قایقی سفید پوشیده بودم موهام هم باز دورم بود با یه ارایش ملیح اخر شب بعد جشنمون وقتی مهمونا رفتن مامانش میگه امیرعلی چش شده انقدر بهت نگاه میکنه ولی خب متاسفانه مشکل هم زیاد داریم همین اختلافات فرهنگی بابام هم نمیزاشت من جایی بمونم حتی تو عقد بعد مراسم اومد از بابام خواهش کرد شب خونشون بمونم بابام هم با ناراحتی قبول کرد وقتی اومدم تو اتاقش انقدر گریه کردم دلم تنگ شده بود برای بابام (اخه من تک دخترم و عزیز دوردونه )اون شب تا 5صبح بیدار بودیم البته من میخوابیدم بیدارم میکرد ولی دعوا هم داشتیم 

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز