خیلی دوسش داشتم من ذره ای براش کم نزاشتم دارم میمیرم نمتونم نفس بکشمممم
فقط دارم خدا رو صدا میکنم به دختره پیام دادم گفت ما دوستیم نمیدونستم زن داره گفتم چجوری اشنا شدید مجازی یا واقعیت گفت واقعیت گفتم چجوری دیگه جواب نداد شوهر اشغالم اون خونه بابام من تو عقدم اومد خونه بابام وسایلشو برداشت و طلب کارانه رفت بهم گفت الانکه بهش گفتی زنمی دیگه بهش پیام ندی
اولش که دیدم گوشیشو قایم کرد من به بدبختی فهمیدم میخوام طلاق بگیرم دیشب فهمیدم امروز مطمعن شدم قلبم داره جر مخوره چکار کنم بنظرتون دست و پام داره میلرزه