بچه ها قضیش و تو تاپیکام گفتم.
همسرم از برادرمجردش دومیلیون تومن پول قرض میگیره قرارمیشه سر ماه پول وپس بده،اما اون ماه نمیتونه،مادرشوهرم اومد خونم با حالت دعوا چرا پول وپس نمیدید،بش گفتم خوب به پسرت بگو ،اونم شروع کرد همسرم ونفرین کردن.
منم بدجور از کوره در رفتم بش گفتم از خونم برو بیرون،خستم کردی،ولی در آخر اون پشیمون شد ،وشروع کرد معذرت خواهی،
اما بعد ازاینکه رفت ،من زنگ زدم به همسرم ،اونم عصبانی شد زنگ زد خواهرش ،کلی بد با خواهرش حرف زده که جلو مادرت و بگیر،
نمیدونم چم شده بود به این هم اکتفا نکردم ،زنگ زدم به پدرم بش گفتم زنگ میزنی برادر مادرشوهرم،که بره جلوشو بگیره ،آخه دلم خییییییلی ازشون پر بود .
الان دوماهه تقریبن همه با همسرم قهرن،منم خیییییییلی عذاب وجدان دارم .
نمیدونم چکار کنم .
بچه ها احساس میکنم زیاده روی کردم