پاییز جون بنظرم دست بردار از محبت زیادت . اشتباهه خانومی.حتی اگه عادت کردی و به خاطر نیازات اینکارو میکنی دست بردار. مردتو پررو بار نیار. فکر نکنه واسه همه خواستنیه و تو بد تیپی و ... بهش بگو ابراز محبت کنه .بگو اگه دوسداشتی تیپ بزنم چرا بهم نگفتی؟من که علم غیب ندارم. ادمیم و باید حرف بزنیم . شوهر منم توی ابراز وجود و ابراز احساساتش ضعیفه . یعنی واقعیت این موجودات گاهی نمیدونن باید از اون احساس درونیشون حرف بزنن . شوهر من اهل چاییه . اما به دلایلی من ماهی یک بار درست میکنم . همیشه هم عاشق اینه چای بدم دستشو به قول خودش چایی منو بخوره . دیروز از سرکار اومد صدای قل قل کتری رو شنید . بعد هیچی نگفت . بعد گفت وای پری یه صدایی میاد (فکرکردم صدا قل قل اب رو میگه نیشام باز شد و اماده بودم که بگم اره عزیزم گفتم برات چای درست کنم خستگیت درآد

. ) بعد گفت اهااان پنجره بالای اشپزخونه بازه میگم چقدر صدای بچه ها میاد از تو پارک کناری. من


. بعدش نشست .من رفتم تو اشپزخونه (تو دلم میگفتم نشنید صدای ابو وگرنه ذوق میکرد)گفت پری بیا بشین کارت دارم.منم از عمد گفتم بذار چایی نبات برات درست کردم ....هیچی نگفت!!!! خلاصه بازم چیزی نگفتم . بعد یه کم حرف زدیم من که یه پیش زمینه هم داشتم دعوامون شد . بعد رفتم چایی رو ریختم توی ظرفشویی(اخه واقعیت چایی اصلا براش خوب نیست منم بهونه اومد دستم گفتم من واسه تو کار یه طرفه نمیکنم حتی چایی درست کردن.حالا خداییش انگار چتیی درست کردن چقدر زحمت داره

) بعد سااااکت شدمو سرسنگین. بعد رفتم اماده بشم که بریم بیرون اومد ازم دلجویی کرد بعدش بهم گفت خییییلی نامردی میدونی چقد دلم میخواست چاییتو بخورم بازم برام درست کن باشه؟گفتم دیدم چقدرم واکنش نشون دادی من اینا همه با عشق پا شدم برات چایی درست کنم شوهرم این هفته حداقل یه چایی بدم دستش،ولی تو اصلا به روت اوردی؟بعدم جریان صدا و پنجره و... رو گفتم.گفت واااای من چقد خرم!!!ببخشین. پری برام الان درست میکنی؟گفتم نه خیر/.پس فردا که از سرکارمیام برام درست کن.باشه؟منم گفتم نه خیر. هروقت تو یادت موند ابراز وجود کنی اونوقت خودم با میل برات درست میکنم.... از دیروز تا حالا هر حسی بهش دست میده بهم میگه