صمیمی هستن مثل ۲تا خواهر،اینم بگم که جاریم خیلی آدم بخیلی هست دوست داره فقط خودش پیش خانواده شوهرم جا داشته باشه،چاپلوس و دروغگو، زبونی که مار رو از لونه اش میکشه بیرون
پیش خواهر شوهرم گفته من چشم میگیره،خواهر شوهر م هم هروقت منو میبینه خودشو میزنه به مریضی
نابودم کرده این فکر که چرا الکی پیش من خودشو به مریضی میزنه با اینکه دکتره،هرروز سرکاره دروغ داره میگه
من چشمم نمیگیره اون میخواسته من رو از خانواده شوهرم دور کنه
خدا چرا جوابشو نمیده