من از دواج دومم شوهر اولم من نخواست با بی ارزشی از خونه بیرونم کرد با یه بچه من بعد ۹سال ازدواج کردم بچه ام پیش ننه اش امشب اومد پیشم رفته بود دست شویی شلنگ دستشویی کثیف کرده بود شوهرم اومد من صدا زد برد دستشویی با جارو داد دستم گفت نگاه چکار کرده مگه با شلنگ دستشویی میکنن خورد شدم شستم اومدم بیرون خیلی عصبی بود با گریه اومدم مامانش نمیدونم چی گفت گفتم خفه شو اومد با پسرم خوابیدم میخوام خودکشی کنم دیگه نمی تونم