دلم برا سادگیای دوران نوجوانیم تنگ شده
اونموقع ها یه دروغ میخواستم بگم رنگ و روم عوض میشد ، به همه اعتماد کامل داشتم، زود عاشق میشدم اصلا ریا نمیدونستم چیه
الان نمیدونم چی شد که چش وا کردم دیدم شدم یه گرگ بارون دیده که نه باور میکنه نه اعتماد میکنه نه عاشق میشه با همه جور آدمی هم درافتاده